خون اشام ایرانی....دیروز...امروز ....فردا

وبلاگ طرفداران خون اشام برمیخیزد

 

_بله جریمه تون وایسا...دقیقا میشه...

هاج و واج نگاش میکردم همون لحظه چه فحش هایی که از مغزم نمیگذشت

_میشه  ...بووووق تومن

_چی؟؟؟؟ بووووووق تومن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

_بله دیگه پس میخواستی چه قدر باشه؟

_مرد حسابی مگه پول خون باباته؟؟

_همین که هست وگرنه ماشینتون منتقل میشه پارکینگ

و همزمان با این حرکت دستش را به سمت نقطه ی دوری که مثلا پارکینگ بود تکان داد

_من باید کل عمرم کار کنم تا این پولو دربیارم!!

_دیگه شرمنده هر کی خربزه میخوره پای لرزشم میشینه!!

و با خنده ی حرص دراری که دندونای زردشو به نمایش گذاشت از جلوی ماشین دور شد

با نفرت نگاهی به برگ جریمه انداختم سپس دستی به صورت نوچ شده ام کشیدم تیکه های هلو بهش چسبیده بود!

یک دستمال برداشتم و صورتمو پاک کردم اما هنوز هم جای لکه های نوچ هلو را روی صورتم حس میکردم وقت نبود اگر سریع تر راه نمی افتادم پلیس دوباره برمیگشت

++++++++

توی راه ترافیک مونده بودم و همزمان به بدشانسی هام فکر میکردم  جریمه ی  بوووق تومنی توی یک روز !

از شدت عصبانیت دستهایم فرمان خودرو را خراش میدادند

خیلی زود به محل کارم رسیدم  به سرعت از ماشین پیاده شدم و به سمت ساختمان رفتم خیلی دیر نکرده بودم برای همین نیازی نبود عجله کنم اما به هر جال باید سریع میرفتم نمیدانم چرا اما دلم مثل سیر و سرکه میجوشید

به محض اینکه از جلوی اسانسور خراب گذشتم و وارد راه پله شدم همکارم را توی راه پله ها دیدم که با دو نفر دیرگ بلند بلند میخندیدند:دیدین؟پدرامم رفت قاطی دست دوما!!

و هرسه شون غش غش خندیدند

سرجام میخکوب شدم:پدرام؟کدوم پدرامو میگفت؟چندتا پدرام داشتیم؟پدرام چندان اسم کمیابی هم نبود ولی...

نتونستم جلوی خودم بگیرم جلو رفتم و با چشایی از حدقه دراومده گفتم:کدوم پدرامو میگی محسن؟

محسن غش غش خندید و محکم زد پشتم:به اقا پدرام خودشم اومد...هه هه کجای کاری پدرام؟ تبریک میگم بازنشته شدی!

این کلمه(بازنشسته)مثل برق روی سرم فرود امد انگار یک نفر با اجر کوبید توی سرم و یا یک پارچ اب ریخت روی سرم حالا هرچی!!

گفتم:جون من بگو دروغ میگی

_نه بیا برو خودت حکمشو بگیر

سپس قهقه زنان از پله ها پایین رفتند همچنان داشتند راجع به من حرف میزدند

مثل برق از پله ها بالا رفتم و دو دقیقه بعد با حکم بازنشسته گیم از ساختمان بیرون اومدم...

با لب و لوچه ی اویزان و چشمهای بی فروغ!!!

_______________________________________


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در جمعه 1 فروردين 0برچسب:,ساعت 15:31 توسط vampire girl|


آخرين مطالب
» فصل اول
» هتل ترانسیلوانیا
» سایه تاریکی
» خون اشام ایرانی....دیروز...امروز ....فردا
» شناخت خون اشام ها بر اساس ماه تولد
» ماه نو قسمت پنجم
» رمان خون اشام برمیخیزد قسمت دوم
» رمان خون اشام برمیخیزد قسمت اول
» قسمت چهارم ماه نو
» قسمت سوم ماه نو
» فصل دو ماه نو
» ماه نو قسمت اول
» رمان خون اشام برمیخیزد (مقدمه)
» افتتاحیه


Design By : Pichak